برو اداره
دیروز غروب ..... آوشی شیرین زبون خودم
شیطون شده بود و می خواست خراب کاری کنه
منم تا متوجه شدم گفتم :
آوشی اون کار بد بدو انجام ندی ها !!!!!!!
آوشی هم گفت : " مامان تو برو اداره "
واقعا" دیگه حرفم نیومد ؟
گفتم :آوش جونم من اومدم پیش شما ، دلم برات تنگ شده ،شما دوست مامانی
اون موقع آوشی صورت مامان رو غرق بوسه کرد
آخ پسر گلم دوست دارم هزار تا...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی