روز 14 آبان
دیروز 92/08/14 وقتی کلاسم تموم شد رفتم سراغ آوشی خودم
آوشی رو یک هفته ای میشه می بریمش خونه پدر شوهرم
از این به بعد زحمتامون گردن مادر شوهر و عمه فاطیه!!!
هوا خیلی عالی بود یعنی مثل چند روز پیش سرد نبود .
واسه همینم بدون آژانس رفتیم خونه .
تو تاکسی که نشسته بودیم
آوشی به آقای راننده گفت من لباس دارم ، کفشم دارم
به نوعی پوز لباساشو می داد
این خصلتش به من نرفته ؟؟؟؟؟؟
تا خونه چند دقیقه ای پیاده روی داشتیم
وسطای راه گل پسرم گفت : مامان بوس کنم !
دیگه : مامان هم نشست و آوش مهربونم صورت مامان و دست مامان رو بوسید
قربونت برم قند عسلم
دوست دارم هزار تا
بعدش هم خونه و عدس پلو خوردن و " که خیلی دوست داری " و ساعت 9 هم لالا
خواب های خوب ببینی همه کسم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی