یه کوچولو در باره من بخونید " همراه عکس "
من روز 26 مهر ماه متولد شدم "مامان ، بابام" اسمم رو آوش گذاشتن ولی ثبت احوال قبول نکرد واسه همینم اسمم تو شناسنامه آراد شد . دوتا اسمم رو دوست دارم
روز تولدم یه کوچولو تو نفس کشیدن مشکل داشتم واسه همینم 5 روزی تو بیمارستان بستری بودم. مامانم خیلی گریه می کرد بابام هم خیلی ناراحت بود .
الان 1 سال و 9 ماهمه مامانم الان داره در باره زندگی من می نویسه واسه همینم همه اتفاقات رو نمی تونه کامل بنویسه .
ا سالگیم تولد نداشتم چون آغا جونم ( بابای مامانم) رفته تو آسمونا ، مامانم میگه آغاجونم منو خیلی دوست داشته کاش می تونستم ببینمش .
یه روز مامانم میره پارک با گاله " آخه من به خاله میگم گاله" اونجا مامانم فهمید یه دندون کوچولو دارم واسه همینم مادر و مادر جونم برام آش دندون درست کردن و به همسایه ها دادن دستشون درد نکنه.
گاله بزرگم به من میگه"آنجل" آخه میگه من مثل فرشته هام ، داداش پرهام میگه مامان چرا به من نمیگی آنجل واسه همینم گاله به داداش پرهام میگه پری بهش میگه تو دیگه بزرگ شدی .
من به دایی احمدم میگم "ابت" بعضی وقتها هم " ابت جان " خیلی دوسش دارم
دایی محمدم رو هم دوست دارم به اونم میگو "مو" بعضی وقتها هم دایی
من با گاله زینبم خیلی کل کل میکنم ، همیشه باهم دعوا می کنیم و اون آخر آخرای قلبمون همدیگه رو خیلی دوست داریم.
گاله سهیلام هم مادر خوندمه آخه منو خیلی خیلی دوست داره و وقتی کوچولو بودم خیلی ازم مراقبت کرده .
راستی وقتی از خونه بیرون میرم تموم بچه هایی رو که میبینم صداشون می زنم بچه ها بچه ها بعضی وقتها هم بهشون میگم نی نی، نی نی
من خوابیدم یواش بیدار نشم
اینم از عکس 6 ماهگیم
اینم منم ، اینجا 1 سال و 7 ماهمه
عید 92 من و مامان و بابام رفتیم اصفهان
من عاشق حموم رفتنم " آب بازی ، آب بازی "
اینجا 1 سال و 9 ماهمه
من عاشق موتور و دوچرخه ام
اینم یه خنده ناز نازی برای همه
اینجا پارک جنگلیه ( مخملکوه ) من با خونواده با گاله سهیلاو دایی محمد و دایی نورمحمد " پسر عمه مامانمه" و خانمش فاطمه جون اومدیم خوش بگذرونیم.
اینجا هم از خوشحالی زیاد دارم انگشتامو می خورم
خوشمزه خوشمزه
اینم داداش پرهام ، پسر خاله دوست داشتنی من
اینم پسر عم منه