زخمی شدن آوشی مهربون
چند روز پیش مامانم آشپزی می کرد
منم طبق معمول تو آشپزخونه دنبال مامانم بودم
داشتم چهار دست و پا راه می رفتم که ؟؟؟( البته من الان دیکپگه می تونم بدوم )
دوتا از انگشتای پام بریده شد " آخرش هم مامان جونم متوجه نشد چطور برید "
به مامانم گفتم مامان اکه ،اصلا" گریه نکردم
" اکه : وقتی مامانم متعجب میشه یا اتفاق بدی میافته از این کلمه استفاده می کنه "
مامانم حالا که انگشتای بریده شده و خونی منو دید کلی زد تو سر خودش ، گریه می کرد ، داد می زد
منم ترسیدم !!!!!!!!!!
دائما" می گفتم مامان !!!! مامان !!!!!
بعد چند دقیقه مامانم به خودش اومد و یه خورده زرد چوبه رو زخمم پاشید بعد خونش بند اومد .
بعدش مامانم پامو باند پیچی کرد.
الان بعد چند روز خوب شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مسی " مرسی " مامان جون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی