یک روز ار خونه خودمون تا خونه مادر جون
دیروز بعداز کلی کلنجار رفتن با آوشی برای لباس پوشیدن!!!!!!!! از خونه که زدیم بیرون پایین پله ها یه توپ کوچیک دیدیم " مال پسر همسایه بود " توپ رو برداشت و گفت مال خودمه ؟؟؟؟ تو کوچه دختر صاحب خونمون با پسرش امیر علی رو دیدیم !!!!!! کلی با امیر علی بازی کرد و بوسیدش " 10 قیقه ای طول کشید " از سر کوچه تا سر خیابون توپش رو شوت کرده و....... مامان مواظب بود که توت تو جوب نیفته !!!!!! از اول خیابون تا آخر خیابون بازم همون شوت توپ.... اگه توپش رو می گرفتم که یه کم سریع تر بریم خودش رو دراز کش وسط خیابون ولو می کرد !!!!!! وای که چه سخت و عذاب آور بود !!!!!! سر تا پاش خاکی ، خاکی هر 2 یا 3دقیقه یک ب...