آوشآوش، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

***قشنگ ترین اتفاق زندگی***

یک روز ار خونه خودمون تا خونه مادر جون

1392/8/4 11:36
نویسنده : مامان معصوم
555 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز بعداز کلی کلنجار رفتن با آوشی برای لباس پوشیدن!!!!!!!!

از خونه که زدیم بیرون پایین پله ها یه توپ کوچیک دیدیم " مال پسر همسایه بود "

توپ رو برداشت و گفت مال خودمه ؟؟؟؟

تو کوچه دختر صاحب خونمون با پسرش امیر علی رو دیدیم !!!!!!

کلی با امیر علی بازی کرد و بوسیدش " 10 قیقه ای طول کشید "

از سر کوچه تا سر خیابون توپش رو شوت کرده و.......

مامان مواظب بود که توت تو جوب نیفته !!!!!!

از اول خیابون تا آخر خیابون بازم همون شوت توپ....

اگه توپش رو می گرفتم که یه کم سریع تر بریم

خودش رو دراز کش وسط خیابون ولو می کرد !!!!!!

وای که چه سخت و عذاب آور بود !!!!!!

سر تا پاش خاکی ، خاکی

هر 2 یا 3دقیقه یک بار وسط کوچه یا پیاده رو میشست رو زمین ........

این 5 دقیقه پیاده روی تا خونه مادر جون فکر میکنم 45 دقیقه طول کشید

وای آوشی با این همه شیطنت بازم عاشقتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان آبتین
4 آبان 92 12:31
مامان آوش جون کاملا درکت می کنم. اون موقع آدم حسابی کلافه و داغون می شه اما بعدش که فکرشو می کنی خندت میگیره به این شیرین کاریها
مامان امیرشایان
4 آبان 92 15:05
کلا"هممون سر کاریم با این بچه ها
مامان کارن
7 آبان 92 8:12
منم بعضی روزا این برنامه ها رو دارم با کارن