آوشآوش، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

***قشنگ ترین اتفاق زندگی***

یک روز بیرون از خانه با بابا

1392/8/5 8:47
نویسنده : مامان معصوم
693 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بابا محسن آوشی رو خونه مادر جون نبرده !!!!!!!

 بعد از خوردن صبحانه .....

آوش و بابا رفتن بیرون ..... ساعت 12 با بابا صحبت کردم

داد می زد مامان !!! مامان

کلی با هم صحبت کردیم .......

گفتم مامان خسته شدی " گفت بله "

گفتم خوب قربونت برم به بابا بگو شما رو ببره پیش مادر جون " باشه "

ولی بابا میگه کلی بهش خوش گذشته

خسته نباشی بابا جونم....

بابا محسن میگه آوشی ما با دوست بابا کلی دوست شده

چطور ؟

دست عمو رو گرفته بوده و میگفته بابا " بای بای "

و دست عمو رو میکشیده که برن

خیلی خوشحال میشم می بینم به من و بابا وابسته نیست

و احساس ترس نداره ولی بعضی وقتها

یه کم حسودیم میشه که" مامان بابا " با دیگران براش فرق نمیکنه !!!!!!!!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

فهیمه
4 آبان 92 14:03
سلام دوست عزیز فرزند شیرینی دارین خدا ببخشنه براتون.خوشحال میشم به وب ما هم سر بزنید.
مامان امیرشایان
4 آبان 92 15:02
خوش بگذره آوش طلا
مامان اهورا
5 آبان 92 2:15
قربونت برم الهی...
مثل هیچکس
5 آبان 92 21:37
قربون پسرگلمون برم من ،اخه مامانی بچه هایی که ماماناشون شاغلن خودشون خود کفا هستن واین خیلی خوبه
مامان کارن
7 آبان 92 8:13
افرین به این پسر مستقل
مامان لي لي
10 آبان 92 19:27
وأي خيلي بده منم ناراحت ميشم آواهم همينطوره😭😭😭😭