حرف زدن
1392/05/05
سلام به همه کسائی که میان تو وبلاگ من و خاطرات منو میخونن
مامانم میگه :
بعضی کلمه ها رو اشتباه اما"شیرین " تلفظ می کنم
مثل :
***********
بابا : باوا عقب: عبق
خاله : گاله خدا : گُدا
عمو : عم پرهام : پَ
دایی احمد : دایی ابت کجا : گجا
دایی محمد : دایی مُ مرسی : مسی
خرس : گِس بغل : بگل
گریه: گیه برگه : بگه
بله : بَیه
گربه : میو
اسب : ابس
***************
امروز صبح که بیدار شدم دیدم مامانم نیست ، با دوتا دست کوچولوم می کوبیدم به در و گریه می کردم و مامانم رو صدا می زدم وقتی دیدم خبری نیست اومدم تو رختخوابم و با ناراحتی لم دادم تو رختخوابم بعد بابایی با مامانم تماس گرفت .
ولی من با مامانم صحبت نکردم ... چون از دستش دلخورم
خیلی زود دلخوریم برطرف شد ... با مامانم کلی صحبت کردم
حالا بابام منو برد پیش خاله و مادر جون
وقتی خاله از پله ها پایین اومد دیدمش و بلند بلند داد زدم گاله گاله